در حال و هواي فقر و فاقه و تنگدستي، نميشود به درستي نفس كشيد. نميشود فقير بود اما حقير نبود. نميشود فقير بود اما زنده و سرزنده بود و با زندگي و سرزندگي به سر برد. آنهايي كه هشتشان- هميشه خدا- در گرو نهشان است، هيچ وقت آرامش و حواس درست و حسابي ندارند تا بتوانند بنشينند و بفهمند و برنامه بريزند كه چه بايد كرد؟! روزمرگي زنده به گورانه، همان روزمرگي است! فقر، آن سياهچالهاي است كه آدميان جامعه را، در سپهر اجتماعي/ سياسي زندگاني ميبلعد... والله نميشود فقير بود، اما دين داشت. والله نميشود فقير بود اما فكر و فرهنگ داشت.
والله نميشود فقير و تهيدست بود اما پدري خوب و مهربان هم بود! آن آدم عيالوار و واماندهاي كه در چنبره عرقريزي، با دو سه نوبت كاري، دارد خودش را خفه ميكند، ديگر فرصت و حال و حوصلهاي مگر برايش باقي ميماند كه بتواند نقش نازنين و صميمانه پدري مهربان و دلسوز و عاطفي و آرام را - هم- ايفا كند؟!... و واي بر ما، اگر انتظار و توقع بيجا و نابخردانهاي از يك جسد تكيده خسته فرسوده افسرده، داشته باشيم! فقر و نداري و تنگدستي، طاعون است. بيكاري و نداري، فحشاست. تنها راه براي فروپاشي جهنم، توسعه بهشت است. ناداري و ناكاري و ناشادي را توزيع نكنيم.
دين، گريستن نيست. دين، نگريستن است... آخر به خاطر خدا، يكبار هم كه شده بياييد به دعاها و متنهاي مذهبيمان درستتر و دقيقتر نگاه كنيم. مثلا، به همين دعايي كه همهمان در نمازهاي ماه رمضان، معمولا ميخوانيم، بياييد دوباره بنگريم: «اللهم ادخل علي اهلالقبور السرور، اللهم اغن كّل فقير، اللهم الشبع كل جائع، و... خدايا همه مردگان را شادان كن، همه بينوايان را به نوايي برسان، و همه گرسنگان را سير گردان و...».
با نگرش و نگاهي هرچند گذرا، به سرتا پاي همين يك دعاي همگاني، كافي است كه بتوانيم زيربناييترين مفهوم از دين و دنياشناسي را كاربرديتر ببينيم و نتيجه بگيريم كه آن خدا و پيامبري كه مردگان و اموات را هم حتي شادان و مسرور ميخواهند، مگر ميشود كه به شادي و رفاه و آسايش و آرامش مردمان زنده نينديشند و نپردازند؟! و مگر ميشود كه در فكر چارهگري فقر و فاقه بينوايان- اين سياهچاله تيرهروزيهاي آدميان- نبود، اما ادعاي جامعه ديني و توسعه معنويت و معارف را در سر داشت.
- شاعر، پژوهشگر ديني، نماينده اسبق مجلس
نظر شما